۰۳ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۵:۵۱
کد خبر: ۵۶۵۵۵۳

یادداشت | مواضع روحانیت در عصر "مانور تجمل"

ما در جایی می توانیم از مخاطب، انتظار کنش و عمل داشته باشیم که خود پیش از آن، از او خواسته و به او امر کرده باشیم.
تلفن تجمل گرایی

به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، در سال های اخیر و با گسترش تولید و عرضه محصولات دیجیتالی، شاهد نوعی مسابقه در خرید آنها هستیم. لحظه شماری برخی برای ارائه نسخه جدید محصولات الکترونیکی، مویدی بر این مدعاست. کم نیستند جوانانی که همه هویت خود را در مدل موبایل و امکانات لپ تاپ و برند ساعت مچی شان خلاصه کرده اند. یکی صفرهای قیمت گوشی اش را به رخ بقیه می کشد و آن یکی طوری تبلتش را دست می گیرد که سیب گاز خورده اش حتما نمایان باشد! دیگری هم ساعت اوج ترافیک را برای تردّد با ماشین پدر – بخوانید دور دور! – انتخاب می کند تا افراد بیشتری بتوانند قیمت ماشینش را دریابند!

به راستی چه بر سر جامعه‌ی جوان مان آمده است که این چنین ملاک های مادی و دنیوی را بر معیارهای اخروی و معنوی ترجیح می دهد؟ آیا کم کاری از جانب ما بوده است یا اثر طبیعی مُدرنیسم ویران گر است؟ آیا می توانستیم اقدامات فرهنگی موثر تری انجام دهیم و مانع بروز چنین انحرافات اعتقادی ای شویم یا این که خیر؛ موج قدرت مند مدرنیزاسیون به قدری کشنده و مُهلک بود که هر گونه مقاومتی را در هم می شکست و هر شانس موفقیتی را به صفر می رساند؟

به نظر می رسد در کنار توان غیر قابل انکاری که موج مدرنیسم دارد، ما روحانیان و مبلغان و فعالان فرهنگی هم خطاهایی داشته و نتوانسته ایم هنجارهای دینی را بر ارزش های مادی غلبه دهیم. نویسنده قبلا در یادداشتی با عنوان «دردلی با جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی» به کلیات این موضوع پرداخته است و اکنون نمی خواهد دوباره آن بحث تکراری را پیش کشد بلکه مرادم آن است که کمی کاربردی تر و عینی تر به این معضل فرهنگی بپردازم.

مسئله، روشن است؛ هنجارهای حاکم بر زندگی بسیاری از مردم به خصوص جوانان نه تنها مبتنی بر ارزش های اسلامی نیست بلکه بعضا در نقطه مقابل توصیه های دینی است. از سوی دیگر ما معتقدیم دین، مطابق با عقل و فطرت است و اگر تبیین شود، راه خود را باز می کند و در عمق جان مخاطب می نشیند. حال، چه بر سر جامعه آمده است که این چنین در مقابل پذیرش سبک زندگی دینی مقاومت می کند و از پوشیدن لباس تخلّق اسلامی سر باز می زند؟

به نظر می رسد چند عامل در بروز این پدیده، بیشتر موثر بوده اند:

تبلیغ ناکارآمد

حوزه های علمیه و تشکیلات گسترده تبلیغاتی شان، علی رغم موفقیت ها و پیروزی هایی که داشته اند، بی شک نقاط ضعف روشن و مهمی دارند که هر چه سریع تر باید برای زدودن شان برنامه ریزی کنند. بسیاری از مبلّغان هنوز از چارچوب های سنتی برای ارائه مطالب دینی بهره می گیرند و متاسفانه عزمی هم برای به روز رسانی اش ندارند. در حالی که استفاده از سبک سنّتی تبلیغ اگر چه هنوز در برخی مناطق روستایی کارآست اما برای مخاطبی که دیگر سنخیتی با آن فضا ندارد، منطقی به نظر نمی رسد و طبعا از تاثیر گذاری مبلّغ می کاهد.

 علاوه بر فُرم، از حیث محتوایی هم مبلغان و خطیبان ما به اندازه کافی به روز نیستند. جوانی که امروز، در مقابل منبر می نشیند اطلاعات گسترده ای از دنیای فناوری و سیاست و اقتصاد و سینما و هنر دارد و مبلّغ ما یا بی اطّلاع است و یا اگر مطّلع باشد، به روز نیست. جالب اینجاست که گاهی داشتن اطلاعات قدیمی و به روز نشده از بی اطلاعی بدتر است! همین چندی پیش بود که یکی از خطبا به مناسبت انتقاد از الگوگیری برخی جوانان از سلبریتی های مغرب زمین، با تاسف گفت: «برخی جوانان الگوی خود را در فلانی می جویند!» او نام بازیگر زنی را به میان آورد که اگر چه در دوران پهلوی، ستاره سینمای غرب بود اما امروزه کمتر کسی او را می شناسد و به پیرزنی گوشه گیر تبدیل شده است. حتما آن خطیب محترم پس از آن خطبه با خود گمان کرده است امروز توانستم موثّرتر واقع شوم و به مخاطب بفهمانم روحانیت هم از دنیای سینما و هنر هالیوود مطلع است؛ غافل از آن که نمازگزاران به فکر آن بودند که پس از نماز جمعه، هر چه سریع تر به گوگل وصل شوند و نام آن بازیگر کذایی را جستجو کنند تا مقصود خطیب را دریابند!

به هر حال به روزرسانی منبرها از حیث فرم و محتوا موضوع مهمی است که باید به آن پرداخت.

عمل ناصواب

شکی نیست پس از پیروزی انقلاب اسلامی، روحانیت شیعه فرصتی به دست آورد که در تاریخ تشیع بی سابقه بود. روحانیان توانستند به اماکنی راه یابند و مدیریت کنند که تا پیش از انقلاب اسلامی، رویا به نظر می رسید. تصدی گری گسترده روحانیت نسبت به کارهای اجرایی و حکومتی از سویی این فرصت را در اختیارشان نهاده بود که با عملکرد درست و خدمت به خلق، زمینه جذب شان به سوی اسلام عزیز را فراهم سازند و از سوی دیگر با این تهدید مواجه بودند که اگر خطایی کنند و فرصتی بسوزانند، دین و دنیای خلق با هم بر باد خواهد رفت. بنابراین در کنار همه خدمات و زحمات روحانیت در طول این 40 سال که به روشنی آفتاب است و به بیّنی روز، قطعا خطاها و اشکالاتی هم در کارشان وجود داشته است که توانسته زمینه ساز دین گریزی یا دین ستیزی جوانان شود. بنابراین عامل دوم تن ندادن مردم به ویژه جوانان به سبک زندگی اسلامی، خطاهایی است که یا مسئولان و روحانیت خود آن را در اداره ی کشور مرتکب شده و نتایج بدی به بار آورده است و یا به نام آنها و انقلاب، انجام و هزینه اش به پای شان نوشته شده است.

عدم ارائه

اصولیان و متکلمان شیعه قاعده ای دارند به نام «قُبح عقاب بلا بیان». آنان می گویند خداوند حکیم، تنها زمانی از بندگانش تکلیف می خواهد که خود قبلا به آن دستور داده و از آنها خواسته باشد و الا در صورتی که انذار و هشداری به بندگان نرسد، آنها از کجا می توانند نسبت به تکالیف و وظایف دینی شان مطلع شوند؟

این قاعده که پشتوانه عقلانی نیز دارد در بقیه امور زندگی هم جاری است. یعنی ما در جایی می توانیم از مخاطب، انتظار کنش و عمل داشته باشیم که خود پیش از آن، از او خواسته و به او امر کرده باشیم.

در موضوع سبک زندگی (life style)  نیز باید پرسید آیا روحانیت اساسا برای تبیین سبک زندگی اسلامی، تلاشی کرده است که اکنون بخواهد از مردم، اجرای آن را مطالبه کند؟ چند درصد از منابر ما به ارائه الگوی زیست مومنان و روش زندگی معصومان می پردازند و چند کتاب و مقاله و سایت و کانال تلگرامی با این موضوع نوشته و راه اندازی کرده ایم؟ نویسنده منکر تلاش مجموعه های حوزوی به خصوص دفتر تبلیغات اسلامی نیست و صمیمانه از آنها بابت مجاهدت مخلصانه شان سپاس گزار است اما سوال اینجاست که آیا این مقدار تلاش، متناسب با رسالت فرهنگی ای است که ما به دوش داریم؟ آیا با ادامه ی این روند می توانیم به گسترش اخلاق اسلامی و رفتار ایمانی در جامعه امیدوار باشیم؟ یقینا جواب منفی است و البته هیچ گاه برای حرکت دیر نیست.

در یادداشتی دیگر، موضوع را از زاویه دید متفاوتی تحلیل کرده، به نقش عوامل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی خواهیم پرداخت.
/۸۴۱/ی۷۰۳/س

علی بهاری، نویسنده حوزوی

ارسال نظرات